جدول جو
جدول جو

معنی زنگ بزه - جستجوی لغت در جدول جو

زنگ بزه
زنگ زده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شِ چِزْ زَ / زِ)
گیاهی کائوچوک دار و آن بوته ای است بی برگ با شاخه های کبود مخملی درهم رفته و در کلاکهای شمالی و مرکز فلات مرتفع ایران یافت میشود و نیز در اراضی بسیار گرم و خشک دیده میشود مانند کلاکهای اطراف کرج تا طهران و در خراسان و در راه قم به اصفهان. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ بَرْ رَ / رِ)
قسمی از آش است که از آرد گندم میسازند و بر ران نهاده مثل رسن می تابند و بریان کرده در گوشت می پزند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ /دِ)
تیغ و آئینه و امثال آن که موریانه خورده باشد. (آنندراج). پوشیده شده از زنگ و زنگ زده. (از ناظم الاطباء) :
لعل لبش ز سبزه خط دلنواز شد
زین قفل زنگ بسته در عیش باز شد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
زنگ گرفته. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنگارگرفته. اکسیده. بااکسیژن ترکیب شده. (فرهنگ فارسی معین) :
عمر پرمایه به خواب و خور، بر باد مده
سوزن زنگ زده خیره چه خری به کلند.
ناصرخسرو.
در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف
چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد.
خاقانی.
، به آفت زنگ مبتلا شده: کشتی زنگ زده. زرع مأروق. زرع میروق. غلۀ زنگ زده. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
زنگار گرفته اکسیده با اکسیژن ترکیب شده
فرهنگ لغت هوشیار
قسمی آش که از آرد گندم میسازند و آنرا بر ران بره نهند ومثل رسن تابند و سپس بریان کنند و درگوشت پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
صدأٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
Rusted, Rusty, Tarnished
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
rouillé, terni
دیکشنری فارسی به فرانسوی
زنگ زده
فرهنگ گویش مازندرانی
جن زده
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای در شمال غربی بالا جاده ی کردکوی، مرتعی در حوزه
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمتی از مچ پا، بر آمدگی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
چمباتمه زده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دهستان دشت سر بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
berkarat
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
oxidado, deslucido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
заржавелый , потускневший
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
rostig, angegriffen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
іржавий , потьмянілий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
zardzewiały
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
生锈的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
enferrujado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
arrugginito
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
roestig, verroest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
जंग लगा , सड़ा हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
মরচে পড়া , মরিচে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
زنگ آلود , زنگ زدہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
สนิม , เป็นสนิม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
ya kutu, ziwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
paslı, paslanmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
녹슨
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
錆びた , さびた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زنگ زده
تصویر زنگ زده
חלוד , חלוד
دیکشنری فارسی به عبری